سلام
عیدتون مبارک.
سال خوب پر از سلامتی .عشق .براورده شدن ارزوها. پول و همه چیزهای خوبی رو که به ذهن خودتون می رسه و من نمی دونم رو ارزو می کنم واسه همه + خودم.
سفره هفت سین امسال با بودن یلدا و بچه هاش کاملآ رنگی بود حتی اگر پریسا الان ۶ یا ۷ سال هست که پیش ما نیست حتی اگر بابا سر سفره نبود حتی اگر من از نبودن بابام ناراحت نبودم به هیچ عنوان.
نگرانی خانواده ما واسه پریسا تمامی نداره تو دعاهای همه در هر حالتی اسمی از این خواهر بزرگتر من هست و این دلواپسی داره من رو خفه می کنه که یه زمانی زندگی مثل پریسا داشته باشم با تمام تنهایی هاش دربدری هاش و غریبی هاش .
خستم خیلی خستم.
دوستتون دارم
گلی خانم جون

وای من خیلی بیشعورم که تو پست قبلی نگفتم

عیدتون مبارک

شرمنده میگم اصلآ یادم نیست عید شده ها باور نمی کنید.
ماچ ماچ ماچ
سال خوبی داشته باشید همتون و بیشتر از همه فضول ساهیک کمند روزبه نگین نرگس زهرا که البته روزبه و نگین هنوز اینجا نیومدن من از وبلاگ فضول اونا رو میشناسم و بیشتر از همه اینا واسه تو عزیزم.
گلی خانم جون

سلام
من کلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی دلم واستون تنگ شده چند روز میخواستم بنویسم نمی دونم چه بلایی سر بلاگ سکی بینوا امده بود که باز نمی شد خودم پشت وبلاگ خودم گیر کرده بودم عجب دنیایی شده؟
کلی حرف دارم
مهرزاد امد و رفت عجیب هو همین چند روز دلبری کرد واسم. عیب گرفتارش شدم.
چهار شنبه سوری مثل همیشه سوت و کور بود پر از صدای ترقه اما بدون شرکت من حتی از روی اتیش هم نپریدم مثل همیشه.
انگشتر های مامانی گل باقالی هم پیدا نشد وجدان درد گرفتم.کمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــج
دوستم سالن ارایش زده میرم کمکش ای بد نیست.
دیگه از مهمترین تیتر ها....
اهان سایه دختر داییم که یادتونه اونم تو یه ارایشگاه کار می کنه.
بازم موبایل دار شدم امیدوارم دیگه درس عبرتی واسم شده باشه او بلاهای قبلی سرم نیاد می خواهم این یکی و نگه دارم والا اگه بشه.
دیگه این که من هنوز هم حس امدن عید رو ندارم باورم نمیشه انگار همین دیروز بود که سال ۸۳ تحویل شد اما عجب عید گندی بود از ۳ ماه قبلش با بابا حرف نمی زدم دیگه چند هفته مونده به عید بیشتر گیر میداد به مامن پیغام میداد بگو نره بیرون بگو این کار و نکنه بگو بمیره بگو نباشه واقعا دلم میخواست نباشم نمی دونم راه زندگی کردن بدون حرص خوردن از دست بابای من چیه؟ این ادم خودخواه یه دنده که حاضر نیست یه کلمه به حرف کسی گوش کنه یا یه کم از این لاک لعنتیش بیرون بیاد که بتونه موقعیت بقیه رو بهتر کنه هرچند خیلی کم از این که تقریبآ ۱۰ ساله بازنشسته شده نشسته تو خونه واسه ملت لاف مییاد که ۳۲ سال خدمت کردم حالا دیگه باید راحت باشم حالم بهم میخوره از خودم عقم میگیره که در مورد بابام اینجوری حرف میزنم عین طلبکارا اما چیکار کنم به بقیه که نمی تونم بگم حداقل واسه شما ها بگم که یه پا غریبین نشناسین. باورتون می شه امروز با سایه قرار گذاشتم بعد ارایشگاه برم باهاش بیرون بابام برنامه رو بهم زد نگذاشت برم؟ تاکسی سرویس گرفتم رفتم بهش گفتم من نمیام برگشتم خونه ادم از این حالگیرتر سراغ دارید؟ نگذارید بقیش رو بگم می خواهم به درد خودم بمیرم ولم کنین.
باز دارم غر میزنم ها نه؟ چرا این غر زدن دست از سرم بر نمی داره عصبی شدم
برم دنبال کارم حرفام تمام نشد اما انگیزه ام واسه نوشتن خوشکید.
دوستتون دارم در هر حالتی که باشم
گلی خانم جون