سلام
مریض بود این اواخر دیگه خیلی حالش بد شده بود میخواست به خودش امیدواری بده که حالش خوب میشه اما هم خودش هم بقیه میدونستن دیگه رسیده به اخر خط . تا این که یه شب دیگه از درد دوام نیاورد و ترجیح داد بمیره. واسه مردن کمک خواست و از اون دنیا کمک رسید.
وقتی مرد دور و بریهاش خیلی تعجب نکردن حتی کمتر از حد معمول ناراحت شدن به جز خودش که مطمئن بود وقتی بمیره واسش خیلی بیتابی میکنن. اما از بس همه میدیدن جلو چشمشون داره اب میشه و منتظره مرگش بودن مردنش یه اتفاق غیر معمول نبود.
رابطه من و مهرزاد مریض بود من نمخواستم قبول کنم همه بهم گفتن میمیره گفتم من با عشقم نگهش میدارم. بهم گفتن تلاش یه نفره فایده نداره از پا مییوفتی گفتم نه نمی تونم بدون اون. گفتن اشتباه میکنی نگذار خیلی دیر بشه گفتم اشتباه رو قبلآ کردم که بدون اون زندگی میکردم . اما الان ...
هنوزم به اندازه قبل بلکه بیشتر دوستت دارم پیشی کاش برگردی.
گلی