سلام
تو ظریفی
مثل گلدوزر یک دختر عاشق
که دل انگیزترین گلها را
روی روبالشی عاشق خود میدوزد.
نمیدونم این شعر از کیه.
دارم وبلاگ ویولت رو میخونم یه نامه غم انگیز یه سر بهش بزنید.
گلی خانم جون که فعلآ خیلی گیج شده

سلام
چاه
گاه و بیگاه فرو می شوی
در چاه خاموشی ات،
در ژرفای خشم پر غرورت،
و چون بازمیگردی
نمی توانی حتی اندکی
از انچه در انجا یافته ای
با خود بیاوری.

عشق من،در چاه بسته ات
چه میابی؟
خزه دریائی، مانداب،صخره؟
با چشمانی بیته چه میبینی،
زخم ها و تلخی ها را؟
زیبای من، در چاهی که هستی
ان جه را که در بلندی ها برایت کنار گذاشته ام
نخواهی دید.
دسته ئی یاس شبنم زده را،
بوسه ئی ژرف تر از چاهت را.

از من وحشت نکن،
بار دیگر در ژرفای کینه ات ننشین.
واژه هایم را که برای ازار تو می ایند
در مشت بگیر و از پنجره رهایشان کن.
ان ها بازمیگردند برای ازار من
بی اینکه تو رهنمونشان باشی
ان ها سلاح را از لحظه ئی درشتخویانه گرفته اند
که اینک در سینه ام خاموش شده است.
اگر دهانم سر ازارت دارد
تو لبخند بزن.
من چوپانی نیستنم نرم خو، ان گونه که در افسانه،
اما جنگلبانب ام
که زمین را،باد را و کوه ها را
با تو قسمت می کند.
دوستم داشته باش، لبخند بزن
یاری ام کن تا خوب باشم.
در درون من زخم بر خود مزن،سودی ندارد،
با زخمی که بر من میزنی خود را زخمی نکن.
پابلو نرودا
وقتی این شعر رو خوندم حس کردم چقدر جالب عین جریان ماست. احساس کردم از زبون تو واسه من. اگه اشتباه میگم معذرت میخواهم مثل همیشه.
گلی خانم جون

روزی با خدا در ساحل زندگی قدم میزدم از خدا پرسیدم:
می گویی هیچ وقت بندگانت را در هیچ شرایطی تنها نمی گذاری؟
خدا پاسخ داد : اری
پرسیدم:پس چرا در سخترین لحظات زندگیم تنها بوده ام؟
خدا گفت: چرا اینگونه میگویی؟
گفتم: از انجایی که وقتی جا پاهای خودم را بر روی ساحل زندگی نگاه میکنم در روزهای سختی فقط یک جای پای خودم را می بینم.
خدا خندید و گفت:فرزندم این من بودن که تو را دز ان لحظات به دوش کشیدم برای همین فقط یک جای پا میبینی.
واقعا خدا اینقدر مهربونه این همون خداییه که وجود داره نه این لولو خورخوره ای که اینا به اسم خدا دارن به خورد ما میدن