به خدا خیلی دوستت 



دارم من و ببخش



خواهش میکنم

سلام
با کارهای احقانه و بچه گانه ام مهرزاد رو از خودم رنجوندم و دورش کردم اینقد ازم دور شده که دیشب کاملآ راضی بود که از هم جدا بشیم. از دیشب تا حالا چی بهم گذشته نمی دونید شاید یک ساعت خوابیدم از بس گریه کردم چشمام باز نمی شه.
خدا کنه بتونه ببخشدم خیلی اذیتش کردم خیلی.
اینقد اذیت شده که به دوست داشتنم شک کرده اما نمی دونه تو دنیا فقط اونو دارم دیشب از ته دلم از خدا خواستمش خواستم بهش یه نیروی مهربانیه بیشتری عطا کنه که بتونه ببخشدم بتونه تحملم کنه تا یکم وضعیتم فرق کنه.
صبح هم هرچی زنگ زدم اول گوشی رو برنمیداشت الان هم تقریبآ نیم ساعت که تلفن مشغول هست.
خدایا به بزرگیت قسمت میدم یه کاری کن بتونه من و ببخشه بشه همون مهرزاد سابق قول میدم اذیتش نکنم خواهش میکنم خدا.
گلی

سلام
الان شیرازم و البته شدیدآ گیجم خیلی گیج. در استانه سر کار رفتن همه نقشه هام به باد رفت مامان شدیدآ مریض شده نمی تونه از جاش بلند شه و من با کثافتیه تمام به این فکر میکنم که نمی تونم تو این خونه زندگی کنم نمی تونم ادم هاش رو تحمل کنم حتی اگر احساس کنم بهم احتیاج دارن. حالا یکی به من بگه درصد پستیم چقدره خودم نمی تونم محاسبه اش کنم.
خدا بهم رحم کنه این چند روز رو به بدترین حالت ممکنه خواهم گذروند از اون مدلها که دیگه حتی نمیشه به مسخره گفت دچار یاس فلسفی شدم. یه طوفان حسابی+ بارون شدید و البته رعد و برق. فقط امیدوارم خسارت جانی نداشته باشه چون اینقد قاطیم که ترجیح میدم یه تیغ بردارم و رگ دو تا دستم رو بزنم شاید هم اینقد شجاع باشم که شاهرگم رو بزنم که دیگه هیچ راه نجاتی نباشه.
یکی نیست با مشت بکوبه تو دهنم که دل خودم هم خنک بشه؟
گلی