سلام

عجب زندگی شده ها شما ها کجایین؟ رفتین مرخصی؟ تعطیلات تشریف بردین؟ ای بابا اگه نه پس کجایین؟

یه شعر بنویسم؟ قول می دهم غلط املائی نداشته باشه مثل قبلی باشه؟

این شعر هم از محمد علی بهمنی هست از کتاب شاعر شنیدنی است:
اسمش هم هست ((رویایی بیرون امده از خواب))
بالشی کنار بالشت می گذاری
حوا نیز
اینگونه ادم را وسوسه میکرد
*
در تاریکی هم عطر تو مشامم را پیدا میکند
از مشامم میگذری
از تمامم میگذری
رویای بیرون امده از خواب
غلت میزنی در بستری که - منم
حوا نیز
       اینگونه ادم را تسخیر میکرد.
نظرتون چیه؟
من که خیلی این جور شعر ها رو دوست دارم.
بگذریم پنجشنبه خوبی داشتم پر از سرگرمی و خنده امیدوارم هفته دیگه هفته خوبی باشه الان دچار یه جور بی حالیه بابحالی شدم مثل ادمی که خسته باشه بعد حسابی بخوابه بیدار که میشه چه جوریه الان دقیقآ همون جوریم برم به یه کاری دارم برسم شاید بازم بیام شاید هم نه.
تا بعد
دوستتون دارم زیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد
گلی خانم جون



سلام
میگم این روزها لطافتم درصدش رفته بالا کسی باور نمی کنه.
جیم جیمینم جیم جیمینم جیم جیم جیم جیم یادتون این اهنگ کدوم فیلم بود؟
امشب با اینکه خیلی خسته بودم اما واسه بار n ام مری پاپینز رو نگاه کردم و کلی بهم حال داد.
تا حالا شده بین دو نفر ادم که دوتاشون رو به یه اندازه دوست دارین گیر کرده باشین؟ اقا بنده فعلآ بین ۴۰ نفر ادم گیر کردم که همشون رو به یه چشم نگاه میکنم . به هیچکدوم نمی تونم اونجوری که اونها میخواهند دل ببندم همشون عین داداشهام میمونن اما میدونم اگر یه کلمه بگم بابا من دوست دارم فقط دوستت باشم نه دوست دخترت یه دوست خوب رو از دست دادم.چرا اینجوریه؟ (من میگم ۴۰ تا شما بگیریدش جای مثل در مثل هم که مناقشه نیست)
امروز از طرف فریبا یه بسته واسم امد که توش یه پیشی ناز بود به مناسبت تولدم البته زود به دستم رسید اما کلی من و هیجان زده کرد و باعث شد که احساس کنم ادم خوشبختی هستم که دوست گلی مثل فریبا دارم (یادتون نره تولد من ۱۶ اسفند ) فریبا از ته دل دوسستت دارم خیلی گلی.خلاصه که امروز ما کلی اشک ریختیم اساسی.
دوستتون دارم زیاد
گلی خانم جون

بازم سلام
الان داشتم کتاب گتهی دلم برای خودم تنگ میشود محمد علی بهمنی رو میخوندم یه شعر توش دیوونم کرد گفتم واسه شما هم بنویسم حال کنیدو
اسمش هست
من قصد نفیبازی گل را و باران را ندارم
تنهاییم را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم انقدر دارم که می خواهم تمام فصل ها را
بر سفره ی رنگین خود بنشانمتبنشین غمی نیست
حوای من! بر من مگیر این خود ستایی را که بی شک
تنهاتر از من در زمین و اسمانت ادمی نیست
ایینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست
همواره چون من نه!فقط یه لحظه خوب من بیندیش
لبریز از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست
شاید به زخم من که می پوشم زچشم شهر ان را
در دستهای بینهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگر چه
اینک به گوشانتظارمجز صدای مبهمی نیست
وای خدا این شعر من و کجا ها که نمی بره من این محمد علی بهمنی رو خیلی دوست دارم شفیعی کدکنی هم محشره حالا یه شعر هم بعدا از اون مینویسم
دوستتون دارم
دیگه هم الان یاس فلسفی ندارم این شعر حالم رو خوب کرد
ماچ
گلی خانم جون